گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه کتاب نفیس (القطره)
جلد دوم
بخش چهارم: احادیث مشترك امامین حسنین




اشاره
قطره اي از دریاي فضایل و مناقب شیرخواران وحی و قرآن الهی
و از شیر بازگرفته شدگان دانش و شرف و بزرگواري
حضرت امام حسن و امام حسین صلوات اللَّه علیهما
----------------------------------------------------------
ص: 436
احادیث زیباي این بخش را در دو فصل بیان می نماییم :
فصل اوّل : احادیث مشترك بین امام حسن و امام حسین علیهما السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام 􀀀 فصل دوّم : مناقب ویژه
ص: 437
فصل اوّل: احادیث مشترك بین امام حسن و امام حسین علیهما السلام
احادیثی که به صورت مشترك در فضایل دو امام همام بزرگوار
یعنی امام حسن و امام حسین علیهما السلام وارد شده است .
--------------------------------------------------------------------
ص: 438
در این فصل احادیثی چند نقل می نماییم:
آمده است: عبداللَّه بن سلیمان عامري گوید: پیشواي پنجم، امام باقر علیه السلام فرمود: « کافی » 1 ) در کتاب شریف / 913
لمّا عرج برسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم نزل بالصلاه عشر رکعات، رکعتین رکعتین، فلمّا ولد الحسن والحسین زاد رسول
اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم سبع رکعات شکراً للَّه، فأجاز اللَّه له ذلک.
هنگامی که رسول خدا، محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم را به معراج بردند، نمازهاي واجب ده رکعت بود که هر
کدام دو رکعتی بودند، وقتی امام حسن و امام حسین علیهما السلام متولّد شدند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم براي
سپاسگزاري از خداوند متعال هفت رکعت به آنها اضافه فرمود و خداوند بر او اجازه داد و این عمل حضرتش را امضاء فرمود.
(1)
-------------------------------------
می نویسد: « امالی » 2 ) شیخ جلیل القدر صدوق قدس سره در کتاب / 914
ابن عمرگوید: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
إذا کان یوم القیامه زُیّن عرش ربّ العالمین بکلّ زینه، ثمّ یؤتی
. 35 ح 13 / 258 ح 41 ، وسائل الشیعه: 3 / 487 ح 2، بحار الأنوار: 43 / -1 الکافی: 3
ص: 439
بمنبرین من نور، طولهما مائه میل، فیوضع أحدهما عن یمین العرش، والآخر عن یسار العرش، ثمّ یؤتی بالحسن والحسین علیهما
السلام فیقوم الحسن علیه السلام علی أحدهما، والحسین علیه السلام علی الآخر، یزیّن الربّ تبارك وتعالی بهما عرشه کما یزیّن
المرأه قُرطاها.
هنگامی که روز قیامت فرا می رسد عرش پروردگار جهانیان را تماماً آذین می بندند، آنگاه دو منبر از نور می آورند، طول
آنها صد میل است، یکی از آنها را در طرف راست عرش و دیگري را در طرف چپ عرش می گذارند.
سپس امام حسن و امام حسین علیهما السلام را می آورند، امام حسن مجتبی علیه السلام برفراز یکی از آنها و امام حسین علیه
السلام بر فراز دیگري قرار می گیرند، خداوند متعال با آن دو بزرگوار عرش خود را زینت می نماید همان طور که زن با
( گوشواره هایش خود را زینت می کند. ( 1
-------------------------------------
آمده است: زینب، دختر ابورافع گوید: « خصال » 3 ) در کتاب / 915
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیمار بود، بیماري که در اثر آن از دنیا رحلت فرمود، دختر بزرگوارش فاطمه زهرا علیها
السلام با دو فرزند گرامیش امام حسن و امام حسین علیهما السلام به عیادت پدر بزرگوارش شرفیاب شد، به رسول خدا صلی
الله علیه وآله وسلم فرمود:
پدرجان! اینان فرزندان تو هستند، چیزي به عنوان ارث به آنها عطا بفرما.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
أمّا الحسن علیه السلام، فإنَّ له هیبتی وسؤددي وأمّا الحسین علیه السلام، فإنّ له شجاعتی وجودي.
من هیبت و سیادت خودم را به فرزندم حسن علیه السلام و بخشش ( 2) و شجاعت خودم را به فرزندم حسین علیه السلام عطا
( کردم. ( 3
-------------------------------------
می نویسد: « کامل الزیارات » 4 ) ابن قولویه، استاد شیخ مفید رحمه الله در کتاب / 916
.141/ 261 ح 3، إرشاد القلوب: 2 / -1 امالی صدوق: 174 ح 1 مجلس 24 ، بحار الأنوار: 43
آمده است. « جرأت » ،« بخشش » -2 در بحار و مصدر بجاي
. 263 ح 10 / 6، بحار الأنوار: 43 / 412 ، الإرشاد: 2 / -3 الخصال: 77 ح 122 ، إعلام الوري: 1
ص: 440
ابوذر غفاري گوید: من در حضور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودم و می دیدم که آن حضرت امام حسن و امام
حسین علیهما السلام را می بوسید و می فرمود:
من أحبّ الحسن والحسین علیهما السلام وذرّیّتهما مخلصاً لم تلفح النار وجهه، ولو کانت ذنوبه بعدد رمل عالج، إلّا أن یکون
ذنباً یخرجه من الإیمان.
هر کس حسن و حسین و فرزندان آنها را از روي اخلاص دوست داشته باشد آتش جهنّم چهره او را نمی سوزاند، گر چه
( گناهانش به اندازه ریگ هاي بیابان ریگزار باشد، مگر آن که داراي گناهی باشد که موجب خروج او از ایمان گردد. ( 1
-------------------------------------
می نویسد: « بحار الأنوار » 5 ) علّامه مجلسی رحمه الله در کتاب / 917
سلمان فارسی رحمه الله گوید: من حضور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب شده وسلام کردم، آنگاه خدمت بانوي
بزرگوار حضرت فاطمه زهرا علیها السلام رسیدم، فاطمه زهرا صلی الله علیه وآله وسلم به من فرمود:
اي سلمان! این حسن و حسین علیهما السلام هستند که از گرسنگی گریه می کنند، دست آن دو را بگیر و نزد جدّ
بزرگوارشان ببر.
من دست هر دو را گرفته و به حضور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم بردم، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به آن دو
بزرگوار فرمود:
حسنینم! شما را چه شده است؟
گفتند: نشتهی طعاماً یا رسول اللَّه! اي رسول خدا! ما غذا می خواهیم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رو به درگاه الهی کرده و سه بار عرضه داشت:
.« بار خدایا! به آنها غذا عطا فرما » ؛« اللهمّ أطعمهما »
سلمان گوید: در این هنگام متوجّه شده و یک بِه در دست مبارك رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دیدم، آن بِه همانند
حباب و سبوي بزرگی بود و از برف سفیدتر، از عسل شیرین تر و از کره نرم تر بود، آن حضرت با انگشتان
. 269 ح 29 / -1 کامل الزیارات: 113 ح 4، بحار الأنوار: 43
ص: 441
مبارکش آن بِه را دو نصف کرده و یک نصف آن را به امام حسن علیه السلام و نصف دیگرش را به امام حسین علیه السلام
داد، من به دستان آن دو بزرگوار نگاه کردم و دوست داشتم از آن بِه بخورم ولی پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
یاسلمان! هذا طعام من الجنّه، لایأکله أحد حتّی ینجو من الحساب.
(2) ( اي سلمان! این غذاي بهشتی است، کسی از آن نمی تواند میل کند تا این که از حساب روز قیامت فارغ شود. ( 1
-------------------------------------
6 ) باز در همان کتاب آمده است: عروه بارقی گوید: / 918
من سالی به حج مشرّف شدم، پس از پایان مراسم حج وارد مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم شدم، دیدم حضرتش
نشسته و در کنارش دو نوجوان نو رسیده حضور دارند. آن حضرت گاهی این نوجوان و گاهی آن نوجوان را می بوسید.
وقتی مردم دیدند حضرت با آن دو نوجوان چنین رفتاري دارد از سخن گفتن با آن بزرگوار خودداري کردند تا این که کاملًا
آنها را بویید وبوسید، البتّه مردم نمی دانستند که به چه سبب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آن دو نوجوان را این اندازه
دوست می داشت.
من در آن هنگامی که پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم آن دو نوجوان را می بوسید نزد حضرتش رفته و عرض کردم: اي
رسول خدا! آیا اینان پسران شما هستند؟ فرمود:
إنّهما ابنا ابنتی وابنا أخی وابن عمّی وأحبّ الرجال إلیّ، ومن هو سمعی وبصري، ومن نفسه نفسی ونفسی نفسه، ومن أحزن
لحزنه ویحزن لحزنی.
آمده: کسی از آن - جز ما - نمی تواند میل کند، و تو به سوي خیر و نیکی هستی. « خرائج » -1 در کتاب
علّامه مجلسی رحمه الله ،« 536 ح 12 / الخرائج: 2 » 308 . نظیر این روایت را شیخ قطب راوندي رحمه الله در / -2 بحار الأنوار: 43
نقل نموده اند. « مقتل الحسین علیه السلام: 97 » و خوارزمی در « 101 ح 5 / بحار الأنوار: 37 » در
ص: 442
اینان پسران دخترم و پسران برادر و پسر عمویم هستند، همان پسر عمویی که محبوب ترین مردان نزد من است، و همان که
گوش و چشم من بوده وجان او جان من و جان من جان اوست و همو که به غم و اندوهش اندوهگین و او نیز به غم و اندوه
من اندوهگین می شود.
عرض کردم: اي رسول خدا! از رفتاري که با این دو نوجوان داشتید واز میزان دوستی شما با آنها در شگفت شدم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در پاسخ من فرمود:
اینک برایت می گویم: هنگامی که مرا به سوي آسمان بردند، وارد بهشت شدم، در باغ هاي بهشت به درختی برخوردم، از
بوي خوش آن، درشگفت شدم.
جبرئیل به من گفت: اي محمّد! از این درخت در شگفت نباش! چرا که میوه آن از خودش خوشبوتر است.
آنگاه جبرئیل از میوه آن به عنوان هدیه به من می داد و من می خوردم و از آن دلگیر نمی شدم، سپس حرکت کردیم و به
نزد درخت دیگري رسیدیم.
جبرئیل به من گفت: اي محمّد! از میوه این درخت نیز بخور، که این درخت شبیه همان درختی است که از میوه آن خوردي،
بلکه میوه اش ازمیوه آن خوشمزه تر و خوش بوتر است.
جبرئیل همچنان از میوه آن درخت به من می داد و من آن را می بوییدم ودلگیر نمی شدم.
گفتم: یا أخی جبرئیل! ما رأیت فی الأشجار أطیب ولا أحسن من هاتین الشجرتین!
برادرم جبرئیل! من در میان درختان، درختی خوشبوتر و پاکیزه تر از این دود رخت ندیدم!
جبرئیل گفت: اي محمّد! آیا نام این دو درخت را می دانی؟ گفتم: نه.
گفت: أحدهما الحسن، والاُخري الحسین.
نام یکی از آنها حسن و نام دیگري حسین است.
ص: 443
اي محمّد! وقتی به سوي زمین فرود آمدي فوري نزد همسرت خدیجه علیها السلام برو و همان وقت با او همبستر شو، زیرا که
رائحه دلنشین میوه اي که ازاین دو درخت خوردي از تو بیرون می شود و دختري بنام فاطمه زهرا علیها السلام براي تو متولّد
می گردد، او را به ازدواج برادرت علی علیه السلام درآور، دو پسر براي علی علیه السلام متولّد می شود، نام یکی از آنها را
حسن و دیگري را حسین علیهما السلام بگذار.
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: من دستور برادرم جبرئیل را انجام دادم، ومطلب چنان شد، هنگامی که حسنین
علیهما السلام متولّد شدند جبرئیل بر من نازل شد، من به او گفتم: اي جبرئیل! چقدر آرزو دارم از میوه آن دو درخت بخورم.
جبرئیل گفت: یا محمّد! إذا اشتقت إلی الأکل من ثمره تینک الشجرتین فشمّ الحسن والحسین علیهما السلام.
اي محمّد! هرگاه آرزوي خوردن میوه آن دو درخت را داشتی، امام حسن و امام حسین علیهما السلام را ببوي!
راوي گوید: هر گاه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم آرزوي میوه آن دو درخت بهشتی را داشت امام حسن و امام حسین
علیهما السلام را می بویید و می بوسید و می فرمود: برادرم جبرئیل راست گفت. سپس حسنین علیهما السلام را می بوسید و
می فرمود:
یا أصحابی! إنّی أودّ أنّی اُقاسمهما حیاتی، لحبّی لهما، وهما ریحانتاي من الدنیا.
اي اصحاب من! من از بس حسنینم را زیاد دوست دارم می خواهم زندگیم را میان آنان تقسیم نمایم، آنان دو نوگل من از
دنیاي من هستند.
آري، آن شخص از میل رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم از میوه بهشتی و از توصیف آن حضرت امام حسن و امام حسین
علیهما السلام را در شگفت شد، پس چگونه است اگر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم آن کسی را ببیند که خون حسنین
علیهما السلام را ریخت، یارانشان را کشت، کودکان آنها را سر برید، اموال آنان را به غارت برد وخاندان آنها را اسیر کرد؟!
ص: 444
و به زودي ستمگران خواهند » ؛ (1) « وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَيّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون » ، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد
(2) .« دانست که در چه جایگاهی باز خواهند گشت
-------------------------------------
7 ) باز در همان منبع آمده است: امام حسن و امام حسین علیهما السلام دردوران کودکی از کنار پیرمردي عبور می / 919
کردند، آن پیرمرد مشغول وضو بود؛ ولی وضو گرفتن را خوب نمی دانست.
امام حسن و امام حسین علیهما السلام (براي فهماندن آن پیرمرد) با هم به گفت و گو پرداختند، هر کدام به دیگري می گفت:
وضوي تو صحیح نیست.
در این هنگام پیرمرد را به عنوان داور انتخاب کردند تا قضاوت نماید و به او گفتند:
أیّها الشیخ! کن حکماً بیننا یتوضّأ کلّ واحد منّا؛
اي پیرمرد! هر کدام از ما وضو می گیریم، تو در مورد وضوي ما داوري کن.
هر دو وضو گرفتند و فرمودند: وضوي کدام یک از ما صحیح تر است؟
پیرمرد گفت: وضوي شما صحیح است؛ ولی این پیرمرد نادان است که وضوي خوبی نمی گیرد. هم اکنون وضو گرفتن را از
( شما آموخت، و به دست شما و برکت و مهربانی که نسبت به اُمّت جدّ بزرگوار خودتان دارید، توبه نمود. ( 3
-------------------------------------
آمده است: « مناقب » 8 ) در کتاب / 920
ابو جعفر مداینی در حدیث مف ّ ص لی گوید: امام حسن، امام حسین وعبداللَّه بن جعفر علیهم السلام به سوي خانه خدا حرکت
کردند، در بین راه زاد و
. -1 سوره شعراء، آیه 227
. 314 و 315 / -2 بحار الأنوار: 43
.319/ 400 ، بحار الأنوار: 43 / -3 المناقب: 3
ص: 445
توشه خود را مفقود نمودند، گرسنگی و تشنگی بر آنان غلبه کرد، ناگاه دریکی از راه ها، خیمه اي برافراشته دیدند که
پیرزنی در کنار آن بود، به سوي آن خیمه آمده و از پیرزن آب خواستند.
پیرزن گفت: از این گوسفند کوچک شیر بدوشید و بخورید.
آن بزرگواران از شیر آن گوسفند خوردند، آنگاه از پیرزن غذا خواستند.
پیرزن گفت: جز همان گوسفند، چیز دیگري ندارم، یکی از شما آن را ذبح نماید تا براي شما غذا تهیّه کنم.
یکی از ایشان گوسفند را سر برید، پیرزن از گوشت آن براي آنان غذایی تهیّه کرد و آنان میل فرمودند، آنگاه در میان خیمه
به خواب قیلوله رفتند.
وقتی از خواب برخاستند و عازم حرکت شدند به پیرزن گفتند:
ما از قریش هستیم، می خواهیم به حجّ مشرّف شویم، وقتی مراسم حجّ پایان پذیرفت و به مدینه بازگشتیم نزد ما بیا، تا ما این
پذیرایی تو را جبران کنیم.
آن بزرگواران این بگفتند و به سوي مکّه حرکت کردند، هنگامی که شوهر آن پیرزن آمد و از جریان باخبر شد، پیرزن را زد
و او را آزرد.
چند روز گذشت، حال پیرزن بد شد و دچار فقر گردید، عازم مدینه شده و وارد شهر شد، وقتی امام حسن علیه السلام او را
دید، دستور داد هزار گوسفند به او داده و هزار دینار به وي عطا فرمود، آنگاه به همراه شخصی او را نزد امام حسین علیه
السلام فرستاد، آن حضرت نیز به همان تعداد گوسفند و طلا به او عطا فرمود، سپس به همراه شخصی، نزد عبداللَّه بن جعفر
( فرستاد، او نیز به همان مقدار به او عطا نمود. ( 1
-------------------------------------
. 348 ، فصول المهمّه: 139 / 559 ، بحار الأنوار: 43 / 341 ح 15 ، کشف الغمّه: 1 / 16 ، بحار الأنوار: 43 / -1 المناقب: 4
ص: 446
آمده است: حسن بصري و اُمّ سلمه گویند: « بحار الأنوار » 9 ) در کتاب / 921
روزي امام حسن و امام حسین علیهما السلام خدمت جدّ بزرگوارشان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب شدند،
جبرئیل نیز در حضور آن حضرت بود، آن دو بزرگوار در اطراف جبرئیل می گردیدند، و او را به دحیه کلبی شبیه می نمودند.
جبرئیل، همانند کسی که می خواهد چیزي بدهد به دستش اشاره می کرد، ناگاه دیدند یک سیب، یک بِه و یک انار در
دست اوست.
جبرئیل آن میوه ها را به آن دو بزرگوار داد، (و آنها خوشحال شده) وچهره مبارکشان درخشید، و به سوي جدّ بزرگوارشان
دویدند.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم آن میوه ها را گرفت، بویید و به آنان فرمود:
با این میوه ها به سوي مادرتان بروید، و اگر ابتدا به نزد پدرتان بروید بهتراست.
آن دو بزرگوار امر پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم را انجام دادند، و به حضور والدین گرامی خویش شتافتند و از آن میوه
ها نخوردند تا این که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نیز به جمع آنها اضافه شد و همگی از آن میوه ها تناول فرمودند.
آنان پیوسته از آن میوه ها میل می فرمودند و چیزي از آن کم نمی شد تااین که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا
رحلت فرمود.
امام حسین علیه السلام می فرماید:
در آن روزهایی که مادرم فاطمه زهراعلیها السلام زنده بود چیزي از آن میوه ها کم نشد، تا این که مادرم از دنیا رفت، در این
موقع انار مفقود شد، و دردورانی که پدر بزرگوارام در قید حیات بود سیب و بِه باقی بود، وقتی امیرمؤمنان علی علیه السلام به
شهادت رسید، بِه نیز مفقود شد و سیب به همان حالت نزد برادرم امام حسن علیه السلام باقی ماند.
وقتی آن حضرت به زهر ستم مسموم و شهید گشت سیب نزد من بود تا آن موقعی که در کربلا آب را روي من بستند،
هنگامی که عطش بر من
ص: 447
غلبه کرد آن سیب را می بوییدیم و آتش تشنگیم فرو می نشست وقتی عطش من شدّت گرفت از آن سیب خوردم و یقین
کردم که شهید خواهم شد.
امام سجّادعلیه السلام می فرماید:
من این سخنان را از پدرم شنیدم، آن حضرت پیش از شهادتش این مطلب را فرمود، وقتی آن حضرت به شهادت رسید بوي
آن سیب از قتلگاهش می وزید.
من به دنبال آن سیب رفتم ولی اثري از آن نیافتم، بوي آن همچنان پس از امام حسین علیه السلام باقی بود، وقتی من به
زیارت قبرش شرفیاب شدم بوي آن از قبر مبارکش می وزید.
فمن أراد ذلک من شیعتنا الزائرین للقبر فلیلتمس ذلک فی أوقات السحر، فإنّه یجده إذا کان مخلصاً.
هر کس از شیعیان زائر ما بخواهد از بوي خوش آن بهره مند شود باید درهنگام سحر به زیارت آن حضرت مشرّف شود، زیرا
( اگر از روي اخلاص در چنین موقعی آن حضرت را زیارت کند بوي آن را احساس می کند. ( 1
-------------------------------------
خود می نویسد: ابن عبّاس و ابورافع می گویند: « امالی » 10 ) ابوالفتح حفّار در / 922
ما در محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم حضور داشتیم، ناگاه جبرئیل با جام بلورین سرخ رنگی که پر از مشک و
عنبر بود، فرود آمد، به حضرتش عرض نمود: سلام بر شما! خداوند بر شما سلام می رساند و شما را با این هدیه گرامی می
دارد، و فرموده این هدیه را به علی علیه السلام و دو فرزندش علیهما السلام بدهی، (آنگاه جام بلورین را در دستان مبارك
پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم گذاشت).
گفت، آنگاه با زبانی فصیح گفت: « اللَّه اکبر » وسه مرتبه « لا إله إلّا اللَّه » وقتی جام بلورین در دستان پیامبر قرار گرفت سه مرتبه
. 91 ح 31 / 391 ، بحار الأنوار: 45 / -1 المناقب: 3
ص: 448
؛ (1) « ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی × طه × بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ »
.« بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. طه (اي رسول ما!) ما قرآن را برتو فرو نفرستادیم که به زحمت افتی »
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم جام بلورین را بویید، آنگاه آن را به علی علیه السلام داد، وقتی آن جام در دستان مبارك
علی علیه السلام قرار گرفت، گفت:
. (2) «... إِنَّما وَلیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ » بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. سرپرست و ولیّ شما تنها خدا است و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همان ها که نماز را »
.« برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند
علی علیه السلام نیز آن را بویید و به امام حسن علیه السلام داد، وقتی آن جام در دست مبارك آن حضرت قرار گرفت گفت:
. (3) «... عَنِ النَّبَأِ الْعَظیمِ × عَمَّ یَتَساءَلُونَ × بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ »
.« بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. آنها از چه چیز از یکدیگر می پرسند؟ از خبر بزرگ »
امام حسن علیه السلام آن را بویید و در اختیار امام حسین علیه السلام قرار داد، وقتی آن جام در دست مبارك آن حضرت
قرار گرفت گفت:
؛ (4) « قُلْ لا أسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی » بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. بگو: من هیچ پاداشی بر رسالتم از شما نمی خواهم جز دوست داشتن خویشاوندان (اهل »
.«( بیتم
. -1 سوره طه، آیه 1 و 2
. -2 سوره مائده، آیه 55
. -3 سوره نبأ، آیه 1 و 2
. -4 سوره شوري، آیه 23
ص: 449
آنگاه آن جام بلورین به دست حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم بازگشت و گفت:
؛ (1) « اَللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ » بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
.« بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. خداوند نور آسمانها و زمین است »
راوي گوید: پس از این جریان، ما متوجّه نشدیم که آیا آن جام به سوي آسمان رفت یا به قدرت خداوند متعال به زمین فرو
( رفت. ( 2
-------------------------------------
می نویسد: در تألیفات برخی از اصحاب روایت شده: « بحار الأنوار » 11 ) علّامه مجلسی رحمه الله در / 923
اُمّ سلمه، همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می گوید: روزي پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نزد من آمد، امام
حسن و امام حسین علیهما السلام نیز پشت سر حضرتش آمدند، آن دو آقا زاده در دو طرف پیامبر خدا صلی الله علیه وآله
وسلم نشستند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم امام حسن علیه السلام را روي زانوي راست و امام حسین علیه السلام راروي زانوي چپ
خویش نشاند، حضرت گاهی امام حسن و گاهی امام حسین علیهما السلام را می بوسید ناگاه جبرئیل فرود آمد و گفت: اي
رسول خدا! آیا حسن و حسین علیهما السلام را دوست می داري؟
فرمود:
و کیف لا اُحبّهما وهما ریحانتاي من الدنیا وقرّتا عینی.
چگونه دوست نداشته باشم در صورتی که آنان بهره من از دنیا و نورچشمان من هستند.
جبرئیل گفت: اي پیامبر خدا! مشیّت خداوند متعال درباره آنان به چیزي تعلّق گرفته که تو باید صبر کنی.
فرمود: برادرم! چه مشیتی؟
جبرئیل گفت: مشیّت خداوند بر امام حسن علیه السلام چنین رقم زده که او با زهر ستم مسموم گشته و از دنیا رود، و در مورد
امام حسین علیه السلام چنین رقم
. -1 سوره نور، آیه 35
. 290 ضمن ح 52 / 392 ، بحار الأنوار: 43 / -2 المناقب: 3
ص: 450
خورده که سر مبارکش از بدن جدا می گردد، همانا هر پیامبري دعائی مستجاب دارد، اگر می خواهی براي فرزندانت حسن و
حسین علیهما السلام دعا کن تا از مسموم و شهید شدن نجات یابند، و اگر بخواهی این مصیبت ذخیره اي براي شفاعت گنه
کاران از امّت در روز رستاخیز خواهد بود.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
یا جبرئیل! أنا راض بحکم ربّی، لا اُرید إلّا ما یریده، وقد أحببت أن تکون دعوتی ذخیره لشفاعتی فی العصاه من اُمّتی،ویقضی
اللَّه فی ولديَّ ما یشاء.
اي جبرئیل! من، به حکم و اراده پروردگارم راضی هستم، جز آنچه او بخواهد نمی خواهم، من دوست دارم که دعایم ذخیره
( اي باشد براي شفاعت گنه کاران از امتم و خداوند در مورد دو فرزندانم هر چه صلاح می داند، حکم کند. ( 1
-------------------------------------
می نویسد: « خصائص الحسینیّه » 12 ) آیه اللَّه شیخ جعفرشوشتري رحمه الله درکتاب / 924
به راستی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم همواره به امام حسن و امام حسین علیهما السلام می نگریست، بلکه برخی از
اوقات وقتی گرسنگی بر آن حضرت غلبه می کرد می فرمود:
أذهب فأنظر إلی الحسن والحسین علیهما السلام فیذهب ما بی من الجوع.
می روم و به حسنین علیهما السلام نگاه می کنم و گرسنگی من از بین می رود.
و همچنین بود رفتار پدر بزرگوارشان امیر مؤمنان علی علیه السلام که همواره به امام حسین علیه السلام می نگریست و
( همچنین است نگاه کردن به مرقد شریف آن حضرت که خود عبادت است. ( 2
-------------------------------------------------
. 241 ح 35 / -1 بحار الأنوار: 44
. -2 الخصائص الحسینیّه: 239
ص: 451
امام حسن مجتبی علیه السلام 􀀀 فصل دوّم: مناقب ویژه
پیشواي پاك سرشت ، 􀀀 فضائل و مناقب ویژه
سیّد و سرور جوانان اهل بهشت
حضرت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه
---------------------------------------------------------------------
ص: 452
ص: 453
در این فصل نیز تعدادي از روایاتی که در این زمینه وارد شده بیان می نماییم:
می نویسد: جابر می گوید: « بحار الأنوار » 1 ) در کتاب شریف / 925
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود:
سمّی الحسن علیه السلام حسناً، لأنّ بإحسان اللَّه قامت السماوات والأرضون، واشتقّ الحسین علیه السلام من الإحسان، وعلیّ
والحسن إسمان من أسماء اللَّه، والحسین تصغیر الحسن.
حسن علیه السلام از آن جهت حسن نامیده شده که همانا به احسان خداوند آسمانها و زمینها پابرجاست. نام امام حسین علیه
( جدا شده، و علی وحسن دو نام از نام هاي خدا هستند و حسین مصغّر حسن است. ( 1 « احسان » السلام نیز از
----------------------------------------
2 ) باز در همان کتاب آمده است: مسهر، غلام زبیر گوید: / 926
ما در مورد این که چه کسی از خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به آن حضرت شبیه است گفت و گو می کردیم،
در این هنگام عبداللَّه بن زبیر وارد شد وگفت: براي شما می گویم که چه کسی از خاندان پیامبر شباهت بیشتري به
. 252 ح 30 / 398 ، بحار الأنوار: 43 / -1 مائه منقبه: 21 منقبت 3، المناقب: 3
ص: 454
آن حضرت داشت، حسن بن علی علیهما السلام شبیه ترین فرد به پیامبر است.
من بارها او را می دیدم که پیامبر در حال سجده بود می آمد و بر پشت مبارك آن حضرت سوار می شد، پیامبر او را پایین
نمی آورد تا این که خودش پایین می آمد، و می دیدم که پیامبر در حال رکوع به او راه می داد تا از میان پاهایش داخل و
خارج می شد.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مورد امام حسن علیه السلام می فرمود:
هو ریحانی من الدنیا، وإنّ إبنی هذا سیّد یصلح اللَّه به بین فئتین من المسلمین.
او نوگل خوشبوي من از دنیاست، همانا این فرزندم آقایی است که خداوند به وسیله او میان دو گروه از مسلمانان را صلح و
سازش خواهد داد.
آنگاه فرمود: إنّی اُحبّه واُحبّ من یحبّه؛
( من او و کسانی که او را دوست می دارند، دوست دارم. ( 1
----------------------------------------
3 ) باز در همان کتاب آمده است: امام باقر علیه السلام می فرماید: / 927
ما تکلّم الحسین علیه السلام بین یدي الحسن علیه السلام إعظاماً له.
( امام حسین علیه السلام به جهت احترام امام حسن علیه السلام هرگز در برابر او سخن نمی گفت. ( 2
----------------------------------------
آمده است: محمّد بن اسحاق گوید: « مناقب » 4 ) در کتاب / 928
روزي ابوسفیان نزد امیر مؤمنان علی علیه السلام آمد و گفت: یا ابا الحسن! من به تو حاجتی دارم.
حضرت فرمود: چه حاجتی؟
گفت: به همراه من نزد پسر عمویت محمّد برویم، از او درخواست نمایی تا میان ما قراردادي بنویسد.
. 317 ذیل ح 74 / -1 العدد القویّه: 42 ، بحار الأنوار: 43
. 319 ذح 2 / 401 ، بحار الأنوار: 43 / -2 المناقب: 3
ص: 455
علی علیه السلام فرمود:
اي ابو سفیان! پسرعمویم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با تو قرار و پیمانی بسته است که هرگز از آن باز نخواهد گشت.
فاطمه زهرا علیها السلام پشت پرده شاهد این گفت و گو بود، امام حسن علیه السلام نیزکه کودکی چهارده ماهه بود در برابر
مادرش راه می رفت.
ابوسفیان به حضرت زهرا علیها السلام گفت: اي دختر محمّد! به این کودك بگو: به خاطر من نزد جدّش سخنی گوید تا به
وسیله آن، بر عرب و عجم مهتري و آقایی کند.
در این هنگام امام حسن علیه السلام به سوي ابوسفیان آمد، دستی بر بینی و دست دیگري بر ریش او زد، سپس خداوند متعال
زبان او را با این سخن گویا ساخت و فرمود:
یا أباسفیان! قل: لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه حتّی أکون شفیعاً.
تا من شفیع تو گردم. « لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه » : اي اباسفیان! تو بگو
وقتی امیرمؤمنان علی علیه السلام این منظره را دید فرمود:
وَآتَیْناهُ الْحُکْمَ » الحمد للَّه الّذي جعل فی آل محمّد من ذرّیّه محمّد المصطفی صلی الله علیه وآله وسلم نظیر یحیی بن زکریّا
. (1) « صَبِیّاً
حمد و سپاس مخصوص خدایی است که در آل محمّد علیهم السلام ذریّه اي از محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم قرار
و ما فرمان (نبوّت) را در کودکی به او » ) داد که نظیر یحیی بن زکریا علیه السلام است (که خداونددر مورد او می فرماید
(2) .« دادیم
----------------------------------------
آمده است: مردي به دروغ ادّعا کرد که امام حسن علیه السلام مبلغ هزار دینار به وي بدهکار « بحار الأنوار » 5 ) در / 929
است، در حالی که در واقع امام
. -1 سوره مریم: آیه 12
. 326 ح 6 / 6، بحار الأنوار: 43 / -2 المناقب: 4
ص: 456
حسن علیه السلام مدیون او نبود، آنان در پی این مرافعه نزد شریح قاضی رفتند، شریح قاضی به امام حسن علیه السلام عرض
کرد: آیا سوگند می خوري؟
حضرت فرمود:
اگر این شخص مدّعی سوگند بخورد من آن مبلغ را به او پرداخت خواهم کرد.
شریح به آن مرد گفت: سوگند بخور و بگو: به حق خدایی که جز او معبودي نیست و داناي نهان و آشکار است.
امام حسن علیه السلام فرمود:
من چنین سوگندي را نگفتم، بلکه بگو: سوگند به خدا! من از تو این مبلغ را طلبکارم و هزار دینار را بگیر.
آن شخص سوگند خورد و دینارها را گرفت، وقتی خواست از جایش برخیزد بر زمین افتاد و در جا مرد.
حاضرین از نحوه سوگند خوردن، از امام حسن علیه السلام پرسیدند (که چرا به همان سوگند اوّلی حاضر نشدند؟)
حضرت فرمود:
خشیت أنّه لو تکلّم بالتوحید، یغفر له یمینه ببرکه التوحید ویحجب عنه عقوبه یمینه.
قسم اوّلی داراي اقرار توحید و یگانگی خداوند بود، می ترسیدم اگر آن سوگند را بگوید به برکت توحید خداوند قسم دروغ
( او را ببخشد، و از سزاي کیفر دروغش بگذرد. ( 1
----------------------------------------
می نویسد: روایت شده: « مناقب » 6 ) در کتاب /930
روزي پیشواي دوّم، امام حسن علیه السلام در ابواء ( 2) مشغول نماز بود، ناگاه زن زیبایی
.327/ 7، بحار الأنوار: 43 / -1 المناقب: 4
-2 ابواء: یکی از روستاهاي حومه مدینه منوّره است، میان ابواء و جحفه از سمت مدینه 23 میل مسافت است.
ص: 457
وارد اتاق شد، بدین جهت امام حسن علیه السلام نمازش را مختصر نمود و به وي فرمود: آیا حاجتی داري؟ گفت: آري.
فرمود: حاجتت چیست؟
گفت: من زنی بی شوهر هستم از تو می خواهم که مراد مرا حاصل نمایی.
امام حسن علیه السلام فرمود:
إلیک عنّی لاتحرقینی بالنار ونفسک.
از من دور شو، مرا به همراه خودت با آتش دوزخ مسوزان.
زن بر این امر اصرار می نمود، امام حسن علیه السلام می گریست و می فرمود:واي بر تو! از من دور شو!
حضرت گریه اش شدّت گرفت، وقتی آن زن این منظره را دید به گریه آن حضرت، گریست، در این حین امام حسین علیه
السلام وارد شد، آن دو را دید که گریه می کنند، آن حضرت نیز نشست و مشغول گریه شد. پس از آن یارانش یکی پس از
دیگري وارد شدند و آنها نیز گریه کردند، تا این که صدا به گریه بلند شد.
در این هنگام آن زن خارج شد، یاران حضرت نیز برخاسته و همگی رفتند، مدّت زیادي گذشت و امام حسین علیه السلام به
احترام برادر بزرگوارش ازآن جریان چیزي نمی پرسید.
شبی امام حسن علیه السلام خوابیده بود، ناگاه بیدار گشته و شروع به گریه نمود. امام حسین علیه السلام رو به برادر کرد و
گفت: براي چه گریه می کنی؟
امام حسن علیه السلام فرمود: به جهت خوابی که امشب دیدم.
امام حسین علیه السلام فرمود: چه خوابی دیدي؟
امام حسن علیه السلام فرمود: به شرطی می گویم که تا من زنده ام به کسی تعریف نکنی؟!
امام حسین علیه السلام فرمود: آري، نمی گویم.
امام حسن علیه السلام فرمود: حضرت یوسف را در خواب دیدم، من نیز همانند دیگران که به جمال زیباي او تماشا می
کردند، نگاهش می کردم، وقتی زیبایی او را دیدم گریان شدم.
حضرت یوسف علیه السلام از میان مردم نگاهی به من کرد و گفت:
ما یبکیک یا أخی! بأبی أنت واُمّی؟
ص: 458
پدر و مادرم فداي تو باد! برادرم! چرا گریه می کنی؟
گفتم: به یاد یوسف و همسر عزیز مصر افتادم، گرفتاریهایی که از جانب او به تو رسید، زندانی شدن تو، سوزي که یعقوب از
فراق تو کشید، به خاطر اینها گریسته و (از این همه صبر و شکیبایی تو) شگفت زده شدم.
حضرت یوسف علیه السلام گفت: فهلّا تعجّبت ممّا فیه المرأه البدویّه بالأبواء.
( چرا از مزاحمت آن زن بدوي که در ابواء مزاحم تو شد درشگفت نیستی؟! ( 1
----------------------------------------
آمده است: انس گوید: « بحار الأنوار » 7 ) در / 931
روزي کنیزي، شاخه گلی براي امام حسن علیه السلام هدیه کرد، امام حسن علیه السلام به او فرمود:
أنت حرّه لوجه اللَّه. تو در راه خدا آزاد هستی.
من به آن حضرت عرض کردم: به جهت یک شاخه گل او را آزاد نمودي؟! امام حسن علیه السلام فرمود:
خداوند متعال ما را چنین تربیت نموده است، آنجا که می فرماید:
؛ (2) « وَإِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها »
.« هرگاه به شما تحیّت گفته شد پاسخ آن را بهتر از آن بدهید »
( و نیکوتر از هدیه او، آزادي او در راه خدا بود. ( 3
----------------------------------------
می نویسد: مبرّد و ابن عایشه درباره حلم وبردباري امام حسن علیه السلام نقل کرده اند که: « بحار الأنوار » 8 ) باز در / 932
روزي مردي از اهل شام، امام حسن علیه السلام را در حالی که سوار بر مرکبش بود، دید. آن شخص شروع به لعن آن
حضرت نمود!! ولی امام حسن علیه السلام به وي پاسخ نمی داد.
. 340 ح 14 / 14 ، بحار الأنوار: 43 / -1 المناقب: 4
. -2 سوره نساء، آیه 86
.273/ 343 و 84 / 18 ، بحار الأنوار: 43 / -3 المناقب: 4
ص: 459
وقتی آن مرد ساکت شد، امام حسن علیه السلام با چهره اي خندان رو به او کردو به او سلام نمود و فرمود:
أیّهاالشیخ! أظنّک غریباً، ولعلّک شبّهت، فلو استعتبتنا أعتبناك، ولوسألتنا أعطیناك، ولو استرشدتنا أرشدناك، ولو استحملتنا
أحملناك، وإن کنت جائعا أشبعناك، وإن کنت عریاناً کسوناك، وإن کنت محتاجاً أغنیناك، وإن کنت طریداً آویناك، وإن
کان لک حاجه قضیناها لک.
اي پیرمرد! به گمانم در این شهر غریب هستی، و شاید سوء تفاهمی شده واشتباهی رخ داده، اگر از ما رضایت بخواهی
رضایت می دهیم، اگر از ما درخواستی بنمایی عطایت می کنیم، اگر از ما راهنمایی بخواهی راهنمایی ات می نماییم، اگر از
ما مرکبی بخواهی، به تو مرکب می دهیم، اگرگرسنه باشی غذایت می دهیم، اگر برهنه باشی براي تو لباس تهیه می کنیم، اگر
نیازمندي، بی نیازت خواهیم کرد، اگر رانده شده اي پناهت می دهیم واگر حاجتی داري روا می نماییم.
اگر مرکب خود را به سوي ما حرکت دهی و مهمان ما باشی تا موقعی که بخواهی برگردي براي تو بهتر و سودمندتر خواهد
بود، چرا که ما داراي مهمانخانه اي وسیع، مقام و منزلتی رفیع و اموال فراوان هستیم.
هنگامی که آن مرد شامی این سخنان مهرآمیز را از آن بزرگوار شنید گریست، و آنگاه گفت: گواهی می دهم که خلیفه خدا
در زمین تو هستی، خداوند بهتر می داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد. تا حال نزد من، تو و پدرت دشمن ترین خلق
خدا بودید؛ ولی هم اکنون محبوب ترین آفریده خدا هستید.
آن مرد این بگفت و مرکبش را به سوي خانه امام حسن علیه السلام حرکت داد، او تا موقعی که در مدینه بود مهمان آن
( حضرت بود، و بدین وسیله معتقد به محبّت خاندان عصمت گشت. ( 1
----------------------------------------
561 )با اندکی تفاوت). / 344 ، کشف الغمّه: 1 / 19 ، بحار الأنوار: 43 / -1 المناقب: 4
ص: 460
می نویسد: « کشف الغمّه » 9 ) علّامه اربلی رحمه الله در کتاب / 933
از جمله کرم و بخشش امام حسن علیه السلام این بود که: روزي شخصی خدمت حضرتش شرفیاب شده و عرض حاجتی
نمود.
امام حسن علیه السلام فرمود:
یا هذا! حقّ سؤالک یعظم لديَّ، ومعرفتی بما یجب یکبر لديّ ویدي تعجز عن نیلک بما أنت أهله، والکثیر فی ذات اللَّه عزّوجلّ
قلیل، وما فی ملکی وفاء لشکرك، فإن قبلت المیسور، ورفعت عنّی مؤنه الإحتفال والإهتمام بما أتکلّفه من واجبک فعلت.
فلانی! حق درخواست تو نزد من بزرگ است و شناخت من به آنچه تو نیازمند آن هستی پیش من بزرگ است، دست من از
رساندن آرزوي که توسزاوار آنی کوتاه، در حالی که بسیار در ذات حق تعالی اندك، و در ملک من آن مقدار که براي شکر
تو وفا کند موجود نیست، اگر آنچه را براي من میسّر است بپذیري و از من زحمت فراهم آوردن آن را برداري که بدون
زحمت نیاز تو را برآورم، انجام می دهم؟!
گفت: اي فرزند رسول خدا! من همان اعطاي اندك را می پذیرم، وبراي عطیّه و عنایت تو سپاسگزارم و بر آنچه منع کنی
عذرت را می پذیرم.
امام حسن علیه السلام وکیل خود را خواست تا مقدار مصرفی خود را محاسبه کند، او محاسبه نمود و سیصد هزار درهم شد،
حضرت فرمود:
مازاد از سیصد هزار درهم را بیاور.
او پنجاه هزار درهم حاضر ساخت.
فرمود: آن پانصد دیناري که نزد تو بود چه کار کردي؟
گفت: نزد من است.
فرمود: آنها را نیز حاضر کن.
وکیل همه را حاضر نمود، امام حسن علیه السلام همه درهمها و دینارها را به آن مرد داد و فرمود: حمّالی بیاور تا اینها را
بردارد.
ص: 461
آن مرد دو نفر حمّال آورد تا آن دینارها و درهم ها را بردارند، حضرت رداي مبارك خود را به عنوان اُجرت به حمّالان داد.
غلامان حضرت گفتند: سوگند به خدا! نزد ما حتی یک درهم هم باقی نماند!
امام حسن علیه السلام فرمود:
لکنّی أرجو أن یکون لی عند اللَّه أجرٌ عظیم.
( ولیکن من از پیشگاه خداي متعال اُمید دارم که پاداش بزرگی داشته باشم. ( 1
----------------------------------------
می نویسد: نقل شده: « العدد القویّه » 10 ) شیخ رضی الدین حلّی، برادر علّامه حلّی در کتاب / 934
شخصی محضر مبارك امام حسن علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: اي فرزند امیر مؤمنان! تو را سوگند می دهم به حق
کسی که این نعمت (امامت و ولایت) را بدون شفاعت کسی – بلکه انعامی است از سوي او - به تو عنایت نموده! از دشمنم
انتقام بگیري، چرا که او دشمنی است که به مردم، حیله و ستم می نماید، نه به پیرمرد بزرگ احترام می کند و نه به کودك
شیرخوار ترحّم.
امام حسن علیه السلام تکیه کرده بود، وقتی سخن آن شخص را شنید برخاست و نشست، آنگاه به او فرمود:
من خصمک حتّی أنتصف لک منه؟
دشمن تو کیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟
گفت: فقر و نیاز.
امام حسن علیه السلام لحظاتی سر مبارك خود را به زیر انداخت، سپس سربلند کرده و به خادم خویش فرمود:
العدد القویّه: » 347 ذیل ح 20 . نظیر این روایت را عالم بزرگوار حلّی رحمه الله در / 558 ، بحار الأنوار: 43 / -1 کشف الغمّه: 1
نقل کرده است. « 29 ح 19
ص: 462
آنچه موجودي نزد توست، بیاور.
او رفت و پانصد هزار درهم حاضر ساخت.
امام علیه السلام فرمود:
همه این مبلغ را به آن شخص نیازمند بده!
آنگاه رو به او کرد و فرمود:
بحقّ هذه الأقسام الّتی أقسمت بها علیّ متی أتاك خصمک جائراً إلّا ما أتیتنی منه متظلّماً؛
تو را به حق همان سوگندهایی که به من دادي، سوگند می دهم! هر موقع این دشمن به سوي تو آمد، نزد من بیا و دادخواهی
( کن. ( 1
----------------------------------------
11 ) شیخ بزرگوار فرات بن ابراهیم کوفی در تفسیر خود می نویسد: / 935
امام صادق علیه السلام فرمود:
روزي حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود: پسرم! برخیز و سخنرانی کن تا سخن
تو را بشنوم.
امام حسن علیه السلام عرض کرد: پدر جان! چگونه من در محضر شما سخن بگویم در صورتی که از شما خجالت می کشم؟
امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام همه خانواده وفرزندانش را جمع کرد و خود در
گوشه اي پنهان شد تا سخن فرزندش را بشنود.
امام حسن علیه السلام برخاست و این سخنان زیبا را ایراد نمود:
الحمدللَّه الواحد بغیر تشبیه، الدائم بغیر تکوین، القائم بغیر کلفه الخلق، الخالق بغیر منصبه، الموصوف بغیر غایه، المعروف بغیر
محدودیّه، العزیز لم یزل قدیماً فی القدم، ودعت القلوب لهیبته، وذهلت العقول لعزّته، وخضعت الرقاب لقدرته.
فلیس یخطر علی قلب بشر مبلغ جبروته، ولایبلغ الناس کنه جلاله،ولایفصح الواصفون منهم لِکُنه عظمته، ولایقوم الوهم منهم
علی التفکّر علی مضاسببه، ولاتبلغه العلماء بألبابها، ولا أهل التفکّر
.237/ 350 و 77 / -1 العدد القویّه: 359 ح 23 ، بحار الأنوار: 43
ص: 463
بتدبیر اُمورها، أعلم خلقه به الّذي بالحدِّ لایصفه، یدرك الأبصار ولاتدرکه الأبصار وهو اللطیف الخبیر.
أمّا بعد، فإنّ علیّاً باب من دخله کان مؤمناً، ومن خرج منه کان کافراً، أقول قولی هذا وأستغفر اللَّه العظیم لی ولکم.
سپاس خداي یگانه اي را سزاست که چیزي بدو تشبیه نمی شود، خداوند دایمی که بدون تکوین بوده است، آفرینش را بدون
زحمت برپا داشته است و بدون هیچ گونه مشقّت آفریننده است، بدون غایت وصف می شود، معروف به غیر محدود، عزیزي
همیشگی، قدیمی در قِدَم که دلها از هیبت و جلال او در ترس، و خردها از عزّت او حیران، و گردنها در برابر قدرت او فروتن
است.
اندازه بزرگی جبروت او در دل احدي راه نیابد، و مردم توان رسیدن به کنه و واقعیت جلال او را ندارند، و ستایشگران از
توصیف کنه و واقعیّت عظمت او ناتوان، و خیال آنان یاراي تفکّر در او را ندارند.
دانشمندان با خرد خویش به او نرسند، و متفکّران و اندیشمندان از تدبیراُمور او آگاه نگردند. دانشمندترین خلق او کسی است
که او را با محدودیّت توصیف نکند، او چشمان را درك می کند و چشمها یاراي درك او را ندارند و او لطیف و آگاه است.
امّا بعد، همانا علی علیه السلام دري است که هر که از آن وارد شود مؤمن و هر که از آن خارج گردد کافر است، من این
سخن خود را می گویم و از خداوند بزرگ براي خودم و شما آمرزش می طلبم.
در این هنگام، حضرت علیّ بن ابی طالب علیهما السلام برخاست و میان دو چشم فرزندش را بوسید و فرمود:
؛ (1) « ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ »
(2) .« آنان فرزندانی هستند که برخی از برخی دیگر (فضیلت) گرفته اند وخداوند شنوا و داناست »
----------------------------------------
. -1 سوره آل عمران، آیه 34
. 350 ح 24 / -2 تفسیر فرات: 79 ح 26 ، بحار: 43
ص: 464
می نویسد: روایت شده: « بحار الأنوار » 12 ) در / 936
یکی از غلامان امام حسن علیه السلام مرتکب عملی شده بود که سزاوار مجازات بود، حضرت دستور داد تا او را تنبیه نمایند.
.« درگذرندگان از خطایاي مردم » ؛ (1) « وَالْعافینَ عَنِ النَّاسِ » ! آن غلام رو به امام حسن علیه السلام کرد و گفت: مولاي من
امام علیه السلام فرمود: از جرم تو گذشتم.
.« و خداوند نیکوکاران را دوست دارد » ؛ (2) « وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ » ! غلام گفت: مولاي من
امام علیه السلام فرمود: أنت حرّ لوجه اللَّه، ولک ضعف ما کنت اُعطیک؛
( تو را در راه خدا آزاد کردم، و مستمري تو را دو برابر آنچه بود، قرار دادم. ( 3
----------------------------------------
می نویسد: محمّد بن مسلم گوید: از سرورانم امام باقر و امام « کافی » 13 ) ثقه الإسلام کلینی رحمه الله در کتاب شریف / 937
صادق علیهما السلام شنیدم که فرمودند:
روزي امام حسن علیه السلام در مجلس پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علی علیه السلام حضور داشت، ناگاه گروهی وارد شدند
و گفتند: اي ابا محمّد! با پدر بزرگوارت امیر مؤمنان علی علیه السلام کار داریم.
امام حسن علیه السلام فرمود: کارتان چیست؟
گفتند: می خواهیم سئوالی از او بپرسیم.
فرمود: سئوالتان چیست؟ به من بگویید.
گفتند: زنی با همسرش همبستر شد، سپس پیش از آن که حرارت بدنش فرو افتد برخاست و با دختر باکره اي مساحقه کرد، و
نطفه را در رحم او ریخت، و آن دختر باردار شد، نظر شما در این مسأله چیست؟
امام حسن علیه السلام فرمود: معضله وأبوالحسن لها، وأقول، فإن أصبت فمن اللَّه ثمّ من أمیرالمؤمنین علیه السلام وإن أخطأت
فمن نفسی، فأرجو أن لا اُخطئ إن شاء اللَّه.
. -1 سوره آل عمران، آیه 134
. -2 سوره آل عمران، آیه 134
نیز نقل شده است. « مقتل الحسین علیه السلام: 131 » 352 . این روایت در / -3 بحار الأنوار: 43
ص: 465
مسأله مشکلی است که امام ابوالحسن علیه السلام از عهده آن برمی آید، در عین حال من پاسخ آن را می دهم، اگر پاسخش
را درست گفتم از جانب خدا وامیر مؤمنان علی علیه السلام است و اگر اشتباه گفتم! از جانب خودم می باشد، البتّه اُمید دارم
که به خواست خداوند اشتباه نگویم.
در اوّلین فرصت مهریّه آن دختر باکره را از آن زن می گیرند، چرا که بچّه جز با از بین رفتن پرده بکارت متولّد نخواهد شد،
سپس آن زن سنگسار می شود، چرا که او مرتکب زناي محصنه شده، بعد منتظر می شوند تا آن دختر زایمان کند، وقتی
زایمان کرد بچّه را به صاحب نطفه می دهند، و برآن دختر حد جاري کرده و تازیانه می زنند.
حضرت فرمود: آنها از نزد امام حسن علیه السلام مرخص شده و با امیر مؤمنان علی علیه السلام دیدار کردند.
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: شما از امام حسن علیه السلام چه پرسیدید؟ و او چه پاسخی به شما داد؟ آنان جریان را
توضیح دادند.
حضرت علی علیه السلام فرمود:
لو أنّنی المسؤول ما کان عندي فیها أکثر ممّا قال ابنی؛
( اگر از من هم این مسأله را می پرسیدید پاسخی بیشتر از آنچه فرزندم به شما گفت نداشتم. ( 1
----------------------------------------
می نویسد: « صراط المستقیم » 14 ) در کتاب / 938
شخصی از بنی اُمیّه بر امام حسن علیه السلام درشتی نموده و خود و پدر بزرگوارش را سب نمود، حضرت بر او نفرین کرد و
جنسیّت او رادگرگون نمود و زن شد و موهاي ریشش ریخت.
این امر در همه جا پخش شد، (و آبروي او رفت) زنش نزد امام حسن علیه السلام آمد و بر این امر گریست و (درخواست عفو
( نمود)، امام حسن علیه السلام خداي متعال را خواند، او به حالت اوّلی برگشت. ( 2
----------------------------------------
. 426 ح 1 / 352 ح 30 ، وسائل الشیعه: 18 / 202 ح 1، بحار الأنوار: 43 / -1 الکافی: 7
.177/ -2 الصراط المستقیم: 2
ص: 466
15 ) باز در همان کتاب آمده است: روزي امام حسن علیه السلام زیر درخت خرماي خشکیده اي فرود آمدند، همراهِ / 939
حضرت (چنین آرزو کرد و)گفت: اگر این درخت خرما داشت می خوردیم.
( امام حسن علیه السلام پروردگارش را خواند فوري درخت سبز گشته و خرما بار داد و آنها میل کردند. ( 1
----------------------------------------
16 ) ابوسعید خدري گوید: امام حسن علیه السلام را در دوران کودکی دیدم که پرنده اي بر حضرتش سایه افکنده و / 940
( دیدم که امام علیه السلام پرنده را می خواند وآن پرنده جواب می دهد. ( 2
----------------------------------------
می نویسد: محمّد بن سیرین گوید: « بشاره المصطفی » 17 ) عماد الدین طبري در کتاب / 941
من از عدّه اي از بزرگان اهل بصره شنیدم که می گفتند: وقتی جنگ جمل پایان یافت علی علیه السلام بیمار شد به همین
جهت، نتوانست در نماز جمعه حاضر شود، از این رو به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:
پسرم! برو در مسجد و براي مردم سخنرانی کن.
مردم در مسجد گردهم آمده و امام حسن علیه السلام وارد مسجد شد، وقتی بر فراز منبر قرار گرفت خداي را حمد کرده و
ستایش نمود و بر یگانگی باري تعالی گواهی داد و بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درود فرستاد، آنگاه فرمود:
أیّها الناس! إنّ اللَّه اختارنا بالنبوّه ( 3) ، واصطفانا علی خلقه، وأنزل علینا کتابه ووحیه، وأیم اللَّه لاینقصنا أحد من حقّنا شیئاً إلّا
ینقصه اللَّه من حقّه فی عاجل دنیاه وآجل آخرته، ولاتکون علینا دوله إلّا
.177/ -1 الصراط المستقیم: 2
. 232 ح 12 / -2 نوادر المعجزات: 100 ح 2، دلائل الإمامه: 166 ح 6، مدینه المعاجز: 3
.« إختارنا لنفسه » : چنین آمده است « بحار الأنوار » -3 در
ص: 467
. (1) « وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ » کانت لنا العاقبه
اي مردم! همانا خداوند ما را به رسالت (براي خویشتن) اختیار فرمود، و ما را بر بندگان خود برگزید، و وحی و کتاب خود را
بر ما فرود آورد، سوگند به خدا! کسی حق ما را غصب نمی کند جز آن که خداوند در دنیا و در آخرت حق او را ناقص
.« خبرش را پس از مدّتی خواهید شنید » خواهد کرد، و بر ما دولتی نخواهد بود مگر این که عاقبت از آنِ ما خواهد بود که
آنگاه امام حسن علیه السلام از منبر فرود آمد، و در جمع مردم قرار گرفت. سخنرانی حضرت به سمع مبارك پدر بزرگوارش
رسید، وقتی نزد پدر گرامیش آمد، نگاهی مهرآمیز بر فرزند عزیزش کرد و از محبّت نتوانست اشک خود را کنترل نماید و
اشک از دیدگان مبارکش بر چهره زیبایش جاري شد، سپس فرزندش را به کنار خود خواند و میان دو چشمش را بوسید و
فرمود:
پدر و مادرم فدایت باد! و این آیه شریفه را قرائت فرمود:
؛ (2) « ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ »
(3) .« آنان فرزندانی هستند که برخی از برخی دیگر (فضیلت) گرفته اند وخداوند شنوا و داناست »
----------------------------------------
می نویسد: « دلائل الإمامه » 18 ) طبري در کتاب / 942
حضرت زهرا علیها السلام به همراه دو فرزندش امام حسن و امام حسین علیهما السلام به عیادت پدر بزرگوارش رسول خدا
صلی الله علیه وآله وسلم آمد که در بستر بیماري افتاده بود، همان بیماري که منجر به رحلت آن حضرت گردید، عرض کرد:
اي رسول خدا به این دو فرزندم چیزي به ارث نمی گذاري؟
. -1 سوره ص، آیه 88
. -2 سوره آل عمران، آیه 34
.355/ 11 ، بحار الأنوار: 43 / -3 بشاره المصطفی: 263 ، المناقب: 4
ص: 468
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
أمّا الحسن علیه السلام، فله هیبتی وسؤددي؛ وأمّا الحسین علیه السلام، فله جرأتی وجودي.
براي (فرزندم) حسن علیه السلام هیبت و سروري خودم را و براي (فرزندم)حسین علیه السلام جرأت و بخششم را به ارث می
( گذارم. ( 1
----------------------------------------
19 ) باز در همان کتاب آمده است: کثیر بن سلمه گوید: / 943
دوران حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود، امام حسن علیه السلام را دیدم که (کودکی بیش نبود) از سنگی، عسل
سفیدي بیرون می آورد. تعجّب کرده و به محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب گشته و جریان را به حضرتش
رساندم.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
أتُنکرون لابنی هذا؟ وإنّه سیّد ابن سیّد، یصلح اللَّه به بین فئتین ویطیعه أهل السماء فی سمائه، وأهل الأرض فی أرضه.
آیا چنین کاري را بر فرزندم منکر می شوید؟ در صورتی که او آقا و فرزند آقاست، خداوند به وسیله او در میان دو گروه
( آشتی برقرار می کند، اهل آسمان، در آسمان و ساکنان زمین، در زمین از او فرمان می برند. ( 2
----------------------------------------
می نویسد: اصبغ بن نباته گوید: « الثاقب فی المناقب » 20 ) عماد الدین طوسی در کتاب / 944
محضر مولایم امیر مؤمنان علی علیه السلام شرفیاب شدم، امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز حضور داشتند، متوجّه شدم
که علی علیه السلام با نگاهی عمیق به فرزندانش می نگرد.
77 ح 122 ، إعلام / 516 ، الخصال: 1 / -1 دلائل الإمامه: 68 ح 6، روضه الواعظین: 156 ، مقتل خوارزمی: 105 ، کشف الغمّه: 1
396 . این حدیث در ص 439 ح 915 همین مجلّد نقل / 263 ح 10 و 293 ح 52 ، المناقب: 3 / الوري: 211 ، بحار الأنوار: 43
گردید.
. -2 دلائل الإمامه: 165 ح 5
ص: 469
عرض کردم، خداوند جوانانت را بر تو مبارك گرداند، و شما را درباره آنها و آنها را در مورد شما به آرزویتان برساند (چرا
چنین ژرف و عمیق متوجّه این دو بزرگوار هستید؟)
امیرمؤمنان علی علیه السلام لب به سخن گشود و فرمود:
روزي من از خانه بیرون آمده و با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نماز خواندم، هنگام بازگشت به آن حضرت عرض
کردم: اي رسول خدا! بامدادان در باغم (مشغول کار) بودم، هنگام ظهر به خانه آمدم، گرسنه بودم به فاطمه علیها السلام
گفتم: آیا غذایی داري تا بخورم! ایشان برخاست تا غذایی تهیّه کند.
در این حال دو فرزندت حسن و حسین علیهما السلام آمدند، آنها می گفتند: جبرئیل و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ما
را نگه داشتند.
من گفتم: چگونه آنها شما را نگه داشتند؟
حسن علیه السلام گفت: کنت أنا فی حجر رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم والحسین علیه السلام فی حجر جبرئیل، فکنت
أنا أثب من حجر رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم إلی حجر جبرئیل،والحسین علیه السلام یثب من حجر جبرئیل إلی حجر
رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم.
من در آغوش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودم و حسین علیه السلام در آغوش جبرئیل، من از آغوش رسول خدا
صلی الله علیه وآله وسلم به آغوش جبرئیل می رفتم و حسین علیه السلام از آغوش جبرئیل، به آغوش رسول خدا صلی الله علیه
وآله وسلم (و بدین وسیله ما را سرگرم کرده بودند.)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آري، فرزندانم راست گفته اند، آنها پیوسته نزد من و جبرئیل بودند و ما آنها را
سرگرم کرده بودیم.
عرض کردم: جبرئیل چه شکلی بود؟
فرمود: در شکلی که بر من فرود می آید.
عمادالدین طوسی می گوید: تعداد چنین فضایلی در مورد آن بزرگواران از شمارش خارج است به راستی که خداوند متعال
امیر مؤمنان علی علیه السلام را نشانه اي میان ایمان و کفر، و میان آن که پاك به دنیا آمده و آنکه ناپاك زاده شده، قرار داده
است.
ص: 470
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در حدیث زیبایی می فرماید:
حبّک إیمان وبغضک نفاق.
(اي علی!) مهر و دوستی تو ایمان و بغض و دشمنی تو نفاق است.
در حدیث دیگري می فرماید:
( لایحبّک إلّا مؤمن ولایبغضک إلّا منافق. ( 1
( جز مؤمن تو را دوست نمی دارد و جز منافق به تو دشمنی نمی ورزد. ( 2
----------------------------------------
21 ) باز در همان کتاب آمده است: جابر بن عبداللَّه انصاري گوید: / 945
سوگند به حقّ خدا و رسول او! من از امام حسن و امام حسین علیهما السلام فضیلتی بیشتر و شگفت انگیزتر دیدم. شگفتی که
( از امام حسن علیه السلام دیدم چنین است: ... ( 3
پس از آن که یاران امام حسن علیه السلام پیمان شکنی کرده و آن حضرت را مجبور به مصالحه با معاویه نمودند، حضرتش
به ناچار با او صلح نمود، این رفتار بر یاران ویژه آن حضرت گران آمد، من نیز یکی از آنها بودم زبان به ملامتش گشودم(!)
امام حسن علیه السلام فرمود:
جابر! ملامتم نکن! رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در گفتارش تصدیق کن که فرمود:
( إنّ إبنی هذا سیّد، وإنّ اللَّه تعالی یصلح به بین فئتین عظیمتین من المسلمین؛ ( 4
به راستی که این فرزندم آقا و سرور است، خداوند متعال به وسیله او در میان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار
می کند.
می نویسد: ابوسعید خدري گوید: ما منافقان رااز کینه آنها « الصواعق المحرقه » -1 ابن حجر، نویسنده متعصّب اهل سنّت در
.«635/ الصواعق المحرقه: 122 ، سنن ترمذي: 5 » . نسبت به علی علیه السلام شناسایی می کردیم
. -2 الثاقب فی المناقب: 122 ح 9
-3 گفتنی است که مؤلّف محترم رحمه الله ابتداي حدیث را نیاورده است.
-4 این سخن پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم در ضمن دو روایت ( 2 و 19 ) از همین بخش نقل گردید.
ص: 471
گویا این سخن مرا آرام ننمود و سینه ام را شفا نداد، در دلم گفتم: شاید این واقعه اي که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم
فرموده بعداً اتّفاق خواهد داد، و منظور آن حضرت، صلح با معاویه نبوده است، چرا که در این صلح، مؤمنان هلاك گردیده و
خوار شدند.
وقتی این سخن از ذهنم خطور کرد و من مردّد شدم امام حسن علیه السلام دست مبارکش را روي سینه ام گذاشت و فرمود:
(در سخن پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم) تردید نموده و چنین و چنان گفتی؟!
آنگاه فرمود:
آیا میل داري همین اکنون پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم را مشاهده کرده و این سخن را از آن حضرت بشنوي؟
من از سخن او در شگفت شدم، ناگاه صدايِ غرّشی شنیدم که زمین از زیر پاي ما شکافت و رسول خدا صلی الله علیه وآله
وسلم، علیّ مرتضی، جعفر و حمزه علیهم السلام را دیدم که بیرون آمدند.
من از ترس و وحشت به گوشه اي خزیدم، امام حسن علیه السلام فرمود:
اي رسول خدا! این جابر است که مرا در مورد آنچه شما می دانید، ملامت می نماید.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رو به من کرد و فرمود:
یا جابر! إنّک لاتکون مؤمناً حتّی تکون لأئمّتک مسلّماً، ولاتکون علیهم برأیک معترضاً، سلّم لابنی الحسن ما فعل، فإنّ الحقّ
فیه،إنّه دفع عن حیاه المسلمین الإصطلام بما فعل، وما کان ما فعله إلّا عن أمر اللَّه وأمري.
اي جابر! تو هرگز مؤمن نخواهی بود تا این که تسلیم پیشوایانت گردي، و با رأي و نظر خود بر آنان اعتراض ننمایی، بر آنچه
فرزندم حسن علیه السلام انجام داده تسلیم شو؛ چرا که حق در همان است. او با آن عملش زندگی مسلمانان را از هم
پاشیدگی نجات داده، او این را کار جز به فرمان خداوند و من انجام نداده است.
ص: 472
جابر گوید: من گفتم: اي رسول خدا! پذیرفتم.
سپس آن بزرگوار به همراه علی علیه السلام، حمزه و جعفر علیهما السلام به سوي آسمان پرواز نمودند.
من می دیدم که درهاي آسمان به روي آن بزرگواران باز می شد و آنان وارد می شدند تا این که به آسمان هفتم رسیدند و
( در همه این موارد آقا ومولاي ما حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم پیشاپیش آن بزرگواران بود. ( 1
----------------------------------------
آمده است: امام باقر علیه السلام از پدران گرامیش علیهم « العدد القویّه » 22 ) باز در همان کتاب و همچنین در کتاب / 946
السلام از حذیفه نقل می فرماید که حذیفه گوید:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با گروهی از انصار و مهاجران در کوه احد بودند، ناگاه امام حسن علیه السلام با آرامش
و وقار به سوي رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم حرکت می کرد، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم با دقّت به آن
حضرت و کسانی که با او بودند، نگاه می کرد.
بلال رو به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم کرد و گفت: اي رسول خدا! آیا فرد دیگري نیز با اوست؟ رسول خدا صلی الله
علیه وآله وسلم فرمود:
إنّ جبرئیل علیه السلام یهدیه ومیکائیل یسدّده، وهو ولدي والطاهر من نفسی، وضلع من أضلاعی، هذا سبطی وقرّه عینی بأبی
هو.
همانا جبریل او راهنمایی می کند و میکائیل از او محافظت می نماید، او فرزند من و جان پاك من و یکی از اضلاع من است،
این حسن سبط و نورچشم من است، پدرم فداي او باد!
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برخاست ما نیز به همراه آن حضرت برخاستیم، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم
دست امام « تو میوه قلب منی، تو حبیب من و شادمانی دل منی » ؛ در حالی که می فرمود: أنت تفّاحی، وأنت حبیبی وبهجه قلبی
حسن علیه السلام را گرفت، و به راه افتاد.
ما نیز پشت سر آن حضرت به راه افتادیم، تا آن که آن بزرگوار در جایی نشست و ما نیز گرداگرد وجود نازنینش حلقه زدیم،
ما می دیدیم که
. -1 الثاقب فی المناقب: 306 ح 1، معالم الزلفی: 414
ص: 473
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چشم از امام حسن علیه السلام برنمی داشت.
سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
إنّه سیکون بعدي هادیاً مهدیاً، هدیه من ربّ العالمین لی، ینبئ عنّی ویعرّف الناس آثاري ویحیی سنّتی، ویتولّی اُموري فی فعله،
وینظر اللَّه تعالی إلیه ویرحمه،رحم اللَّه من عرف له ذلک وبرّنی فیه، وأکرمنی فیه.
به راستی که او (حسن علیه السلام) به زودي پس از من، راهنماي مسلمانان وهدایتگر آنان خواهد بود، او هدیه اي از جانب
پروردگار جهانیان براي من است، او از من خبر می دهد و آثار مرا به مردم معرفی می کند و سنّت وروش مرا زنده می
گرداند، و با رفتارش اُمور مرا به عهده گرفته و سرپرستی می نماید، خداوند نیز به وي با نظر رحمت و مهر می نگرد.
خداي رحمت کند کسی را که این مقام و منزلت را براي او بشناسد و با احترام او، به من نیکویی نموده و مرا گرامی بدارد.
هنوز سخن زیباي پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به پایان نرسیده بود که ناگاه عربی درحالی که عصاي خودش را بر
زمین می کشید به سوي ما آمد. وقتی چشم مبارك رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او افتاد فرمود:
مردي که به سوي شما می آید چنان با شما سخن خواهد گفت که پوست بدن شما خواهد لرزید، او پرسشهایی راجع به
اموري از شما خواهد کرد، در عین حال در سخن گفتن خشونت و درشتی دارد.
اعرابی آمد، بدون این که سلام کند گفت: کدام یک از شما محمّد هستید؟
ما گفتیم: چه می خواهی؟
در این حال رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آرام باشید!
(او پیامبر را شناخت) گفت: اي محمّد! من پیش از آن که تو را ببینم کینه تو را در دل داشتم، اکنون که دیدم کینه ام به تو
زیادتر شد.
در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم لبخندي نمود، ولی ما به خاطر جسارت آن عرب خشمناك شده و در مورد
او تصمیم خطرناکی گرفتیم. در این حال پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سوي ما اشاره کرد و فرمود: دست نگه دارید!
اعرابی گفت: اي محمّد! تو گمان می کنی که پیامبري در حالی که به پیامبران دروغ می بندي و تو هیچ دلیل و برهان آنها را
نداري؟
ص: 474
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اي اعرابی! تو از کجا می دانی؟
گفت: اگر برهان داري بگو!
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آیا دوست داري که بگویم چگونه از خانه ات بیرون آمدي؟ چگونه در مجلس
قومت تصمیم گرفتی؟ و اگر دوست داري یکی از اعضاي من، این خبر را بازگو نماید تا دلیل محکمی براي تو باشد؟
اعرابی گفت: مگر عضو انسان هم سخن می گوید؟
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آري.
آنگاه به امام حسن علیه السلام فرمود: برخیز و با او سخن بگو.
اعرابی امام حسن علیه السلام را به خاطر سنّ کمش به دیده تحقیر نگریست وگفت: او خودش نمی تواند، به کودکی دستور
می دهد تا با من گفت و گو نماید.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هم اکنون خواهی دید که چگونه سؤالات تو را پاسخ می دهد.
امام حسن علیه السلام فوري رو به اعرابی کرد و فرمود: آرام باش! اي اعرابی! آنگاه این اشعار را سرود:
ما غبیّاً سألت وابن غبیّ
بل فقیهاً إذن وأنت الجهول
فإن تک قد جهلت فإنّ عندي
شفاء الجهل ما سأل السؤول
وبحراً لا تقسّمه الدَّوالی
تراثاً کان أورثه الرسول
تو از فرد کودن و فرزند کودن نپرسیدي؛ بلکه از شخص دانشمند و فقیه پرسیدي در حالی که تو نادانی.
اگر تو در مورد مسایلی نادان هستی بدان که شفاي جهل و نادانی نزد من است؛ مادامی که پرسشگر بپرسد.
تو از دریاي علم و دانش می پرسی که سطلها توانایی تقسیم آن را ندارند؛ او این علم و دانش را از رسول خدا صلی الله علیه
وآله وسلم به ارث برده است.
آنگاه امام حسن علیه السلام فرمود: به راستی که تو در سخنت، زبان درازي کرده و از حدّ خود تجاوز کردي، و نَفْست تو را
فریب داد، ولی در عین حال - ان شاء اللَّه تعالی - با ایمان از اینجا باز می گردي!
اعرابی با شگفتی، لبخندي زد و گفت: هیهات! چقدر بعید است.
ص: 475
امام حسن علیه السلام فرمود: شما در محل اجتماع قومت جمع شدید، و با نادانی و کودنی که داشتید گفت و گو نمودید و
گمان می کردید که محمّد صلی الله علیه وآله وسلم فردي بی فرزند است و همه عرب با او دشمن هستند، (وقتی او را بکشید)
کسی نیست که انتقام خون او را بگیرد.
تو گمان کردي که قاتل آن حضرت هستی که اگر او را بکشی زحمت را از دوش قوم خود برداشته اي، به همین جهت، نفس
تو، تو را بر این عمل وادار نمود، و به راستی که عصایت را به دست گرفته اي و می خواهی آن حضرت را به قتل برسانی،
ولی این تصمیم براي تو دشوار خواهد شد، وچشمت از این امر کور خواهد گشت، و جز این مأموریّت را نپذیرفتی، تو هم
اکنون از ترس آن که مبادا مسخره ات کنند نزد ما آمده اي (تاتصمیمت را عملی کنی) در عین حال به سوي خیر آمده اي.
من هم اکنون تو را از جریان این سفرت آگاه می نمایم (و چگونگی آمدنت را بیان می کنم):
تو در شبی که هوا صاف و روشن بود بیرون آمدي، ناگاه توفان شدیدي وزید، تاریکی همه جا را فرا گرفت، آسمان تاریک
گشت، ابرها تحت فشار قرار گرفتند، تو همانند اسب سرخ رنگی در تنگنا قرار گرفتی که اگر پا جلو گذارد گردنش زده می
( شود و اگر برگردد پی خواهد شد. ( 1
نه صداي پاي کسی را می شنیدي، و نه صداي زنگی، در عین حال ابرها تو را احاطه کرده و ستارگان از دیدگان تو پنهان
شده بودند که نه می توانستی به وسیله ستاره اي درخشان راه را بیابی و نه دانشی بود که تو را روشن نموده و آگاهت نماید.
مسافتی حرکت می کردي خود را در یک بیابانی بی پایان می دیدي که انتها نداشت و اگر بر خودت سخت می گرفتی و
حرکت می کردي ناگاه می دیدي که بر فراز تپّه اي راه افتاده و مسیر زیادي را از راه، دورشده اي، بادهاي تندي تو را از پاي
در می آوردند، و خارها در یک فضاي
گفته، وي در آن روز بر اسب سرخ رنگی سوار بود به او گفت: « جبله » -1 اقتباس از سخن لقیط بن زراره که در جنگ روز
اگر به طبع خود باز گردي و رو به دشمن کنی تو را خواهند کشت و اگر به خاطر شکست عقب نشینی کنی از پشت سر آمده
.(140/ و پی خواهند نمود، پس ثابت و استوار بمان و وقار پیشه کن. (پاورقی بحار الأنوار به نقل از مجمع الأمثال: 2
ص: 476
تاریک و نیز رعد و برق ترسناك تو را آزار می دادند، تپّه هاي آن بیابان تو را به وحشت انداخته و سنگریزه هایش تو را
خسته کرده بودند، که ناگاه متوجّه شدي که نزد ما هستی. چشمت روشن گردیده و دلت باز و آه و ناله ات برطرف شد.
اعرابی (از این بیان امام حسن علیه السلام در شگفت شده) گفت: پسر جان! تو ازکجا می گویی؟ گویا از اعماق دل من پرده
برداشتی، گویا تو با من حاضر بودي و چیزي از من نزد تو پنهان نیست، گویا تو علم غیب داري.
آنگاه گفت: اي پسر! اسلام را براي من بیان کن.
.« أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شریک له، وأنّ محمّداً عبده ورسوله » : امام حسن علیه السلام فرمود: اللَّه أکبر! بگو
گواهی می دهم که معبودي جز خدا نیست که یکتاست و شریکی ندارد، وهمانا محمّد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و »
.« فرستاده اوست
در این هنگام اعرابی اسلام آورد و اسلام وي نیکو شد، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و مسلمانان از این امر خوشحال و
مسرور شدند، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم قسمتی از قرآن را به او آموخت.
اعرابی گفت: اي رسول خدا! اجازه می فرمایید نزد قومم باز گردم و آنها رااز این جریان آگاه سازم؟
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او اجازه داده و او به سوي قومش بازگشت، آنگاه اعرابی با گروهی از قبیله خود
بازگشته و مسلمان شدند.
پس از این قضیّه، هرگاه مردم به امام حسن علیه السلام نگاه می کردند می گفتند: به این شخص، مقام و منزلتی عنایت شده
( که به احدي از جهانیان عطا نشده است. ( 1
----------------------------------------
روایت شده است: « خرائج » 23 ) باز در همان کتاب و در کتاب / 947
بود مردي برخاست و گفت: من از رعیّت و اهل شهرهاي تو هستم. « رحبه » روزي امیر مؤمنان علی علیه السلام در
333 ح 5 (با تفاوت در / 359 ح 89 ، العدد القویّه: 42 ح 60 ، بحار الأنوار: 43 / -1 الثاقب فی المناقب: 316 ح 3، مدینه المعاجز: 3
سند حدیث).
ص: 477
علی علیه السلام فرمود:
تو از رعیّت من و از اهالی شهرهاي من نیستی، در واقع پادشاه روم تو را به سوي معاویه فرستاده تا پرسشهایی از او بنمایی؛
ولی معاویه از پاسخ آنها ناتوان شده و تو را به سوي من فرستاده است.
آن مرد گفت: راست فرمودي اي امیر مؤمنان! معاویه مرا مخفیانه فرستاده؛ ولی تو از آن آگاه شدي، در صورتی که جز خدا
از این راز آگاه نبود.
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: از هر کدام از این دو فرزندم که می خواهی مشکلت را بپرس!
آن مرد گفت: از این آقازاده اي که داراي موهاي زیبا و زیاد است می پرسم، منظورش امام حسن علیه السلام بود.
در این هنگام امام حسن علیه السلام متوجّه آن مرد شد و فرمود:
جئت لتسأل کم بین الحقّ والباطل؟ وکم بین السماء والأرض؟ وکم بین المشرق والمغرب؟ وما قوس قُزَح؟ وما المؤنّث؟ وما
عشره أشیاء بعضها أشدّ من بعض؟
تو آمده اي تا بپرسی:
1 - میان حق و باطل چقدر فاصله است؟
2 - مسافت میان آسمان و زمین چقدر است؟
3 - فاصله بین مشرق و مغرب زمین چقدر است؟
4 - قوس و قزح چیست؟
( 5 - مؤنّث چیست؟ ( 1
6 - آن ده چیزي که برخی از دیگر سخت تر است، کدام است؟
]آن مرد گفت: آري (چنین است).[
امام حسن علیه السلام فرمود: آري؛ 1 - میان حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، چرا که هر چیزي را که با
چشمت ببینی حق است و آنچه با گوش خود بشنوي در مواقع زیادي باطل است.
-1 فیروز آبادي گوید: مؤنّث یعنی مخنّث و آن به معناي خنثی است.
ص: 478
2 - فاصله میان آسمان و زمین به اندازه نفرین شخص ستمدیده است وآن مقدار که چشم می نگرد.
3 - مسافت میان مشرق و مغرب زمین، یک روز راه آفتاب است.
4 - قُزح، اسم شیطان است، نگو: قوس قزح، چرا که آن قوس، قوس خدایی است و همان علامت فراوانی (نعمت ها) و امان از
براي ساکنان زمین از غرق شدن است.
5 - خنثی، کسی است که معلوم نشود مرد است یا زن؟! باید در حالات وي دقّت کرد و اگر او مرد باشد محتلم می شود، و
اگر زن باشد حائض شده و پستان هایش ظاهر می گردد، اگر از این طریق جنسیّت او معلوم نشود موقع ادرار کردن معلوم می
شود که اگر ادرارش جهش داشته و به دیوار برسد مرد است و اگر همانند شتر به طرف پاهایش بریزد، زن است.
6 - و آن ده چیزي که برخی از برخی دیگر سخت ترند چنین است:
سخت ترین چیزي که خداوند آفریده سنگ است، سخت تر از آن، آهن که- به وسیله آن سنگ بریده می شود - و شدیدتر
از آن، آتش است که آهن را ذوب می نماید، و سخت تر از آتش، آب است که آن را خاموش می کند، و شدیدتر از آب،
ابر است که آب را حمل می کند، و شدیدتر از ابر، باد است که ابر را پراکنده و حمل می کند و شدیدتر از باد، فرشته اي
است که آن را رد می کند، و شدیدتر از آن فرشته، ملک الموت است که آن فرشته را می میراند، و شدیدتر از ملک الموت،
( مرگ است که ملک الموت را نیز می میراند و شدیدتر از آن، فرمان خداست که مرگ را دفع می نماید. ( 1
----------------------------------------
آمده است: عباده بن صامت و گروهی از روات نقل می کنند که: روزي عرب بیابانی نزد ابوبکر « مناقب » 24 ) در کتاب / 948
آمده و گفت:
من در حالی که لباس احرام بر تن داشتم چند دانه تخم شترمرغ برداشته، آن را برشته کرده و خوردم، اکنون چقدر کفّاره باید
بدهم؟
ابوبکر گفت: اي اعرابی! پاسخ این سؤال براي من مشکل است!
به «178/ الصراط المستقیم: 2 » 325 ح 5، این روایت در / 572 ح 2، بحار الأنوار: 43 / -1 الثاقب فی المناقب: 319 ح 4، الخرائج: 2
صورت اختصار نقل گردیده است.
ص: 479
(نمی دانم!) آنگاه او را نزد عمر فرستاد، عمر (هم از پاسخ او ناتوان شده و) او را نزد عبدالرحمان فرستاد، عبدالرحمان نیز از
پاسخ او عاجز شد.وقتی که هر سه از پاسخ او ناتوان شدند به او گفتند: برو از علی بپرس.
اعرابی نزد امیر مؤمنان علی علیه السلام آمد، حضرت فرمود:
از هر کدام از فرزندانم می خواهی بپرس!
در این هنگام امام حسن علیه السلام فرمود:
اي اعرابی! آیا شتر داري؟
گفت: آري.
فرمود: فاعمد إلی عدد ما أکلت من البیض نوقاً فاضربهنّ بالفحول، فما فصل منها فأهده إلی بیت اللَّه العتیق الّذي حججت إلیه.
به تعداد تخم شتر مرغهایی که خورده اي شتر ماده را با شتر نر جفت گیري کن، هر چه بچّه شتر بزاید براي خانه خدا - که به
سوي آن حجّ نموده اي - هدیه ببر.
امیر مؤمنان علی علیه السلام رو به فرزندش امام حسن علیه السلام کرد و فرمود: برخی ازشترها، بچّه هاي خود را سقط می
کنند (در این صورت چه کند؟)
امام حسن علیه السلام فرمود: برخی از تخم ها نیز فاسد می باشند.
راوي گوید: در این هنگام صدایی شنیده شد که می گفت:
( اي مردم! این حکمی که این کودك فهمید همان حکمی بوده که سلیمان بن داوود علیهما السلام فهمیده بود. ( 1
----------------------------------------
می نویسد: « العدد القویّه » 25 ) برادر علّامه حلّی قدس سره در کتاب / 949
گروهی از اهل کوفه به امام حسن علیه السلام طعنه زده و گفتند: او نطق و بیانی ندارد، و نمی تواند در سخنرانی برهان اقامه
کند.
این سخن به گوش امیر مؤمنان علی علیه السلام رسید، حضرت فرزندش امام حسن علیه السلام را خواست و به او فرمود:
. 354 ح 22 / 10 ، بحار الأنوار: 43 / -1 المناقب: 4
ص: 480
اي فرزند رسول خدا! مردم کوفه در مورد تو سخنی گفته اند که من آن را نمی پسندم.
امام حسن علیه السلام فرمود: اي امیر مؤمنان! چه گفته اند؟
علی علیه السلام فرمود: گفته اند: حسن بن علی نطق و بیان خوبی ندارد، و نمی تواند دلیل و برهانی اقامه کند! اینک منبر
آماده است، بر فراز آن برو و بر مردم سخنرانی کن.
امام حسن علیه السلام فرمود: اي امیر مؤمنان! من در حضور شما نمی توانم سخنرانی بنمایم.
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: من رو به روي شما نمی آیم.
امام حسن علیه السلام دستور داد تا منادي مردم را براي مسجد جمع نماید، مسلمانان از هر طرف به مسجد کوفه روي آورده و
در آن اجتماع کردند، امام حسن علیه السلام بر فراز منبر رفت و خطبه مختصر و بلیغی خواند، مردم شروع به ضجّه و گریه
نمودند.
آنگاه امام حسن علیه السلام سخن زیباي خود را ادامه داده فرمود:
ذُرِّیَّهً بَعْضُ ها مِنْ × إنَّ اللَّهَ - عزّوجلّ - اصْ طَفی آدَمَ وَنُوحاً وآلَ إِبْراهیمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ » أیّها الناس! اعقلوا عن ربّکم
. (1) « بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ
فنحن الذرّیّه من آدم، والاُسره من نوح، والصفوه من إبراهیم، والسلاله من إسماعیل، وآل من محمّد صلی الله علیه وآله وسلم.
نحن فیکم کالسماء المرفوعه، والأرض المدحوَّه، والشمس الضاحیه،و کالشجره الزیتونه، لا شرقیّه ولا غربیّه، الّتی بورك زیتها،
النبیّ أصلها، وعلیٌّ فرعها، ونحن واللَّه، ثمره تلک الشجره، فمن تعلّق بغصن من أغصانها نجا، ومن تخلّف عنها فإلی النار هوي.
به راستی خداوند » : اي مردم! نسبت به فرمایش پروردگارتان بیندیشید
. -1 سوره آل عمران، آیه 33 و 34
ص: 481
حضرت آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را از جهانیان برگزید، ذریّه اي هستند که برخی از برخی دیگر فضائل را به ارث
.« می برند و خداوند شنوا وداناست
ما ذریّه حضرت آدم می باشیم، ما از خاندان حضرت نوح هستیم، ما برگزیده از ابراهیم و سلاله حضرت اسماعیل و آل محمّد
علیهم السلام هستیم.
ما در میان شما همانند آسمان برافراشته، زمین گسترده، خورشید درخشنده، و درخت زیتونی هستیم که شرقی و غربی نیست و
زیتون آن مبارك و پربرکت است، همان درختی که پیامبر، اصل و ریشه آن و علی علیه السلام شاخه آن است و سوگند به
خدا ما میوه آن درخت هستیم، کسی که به شاخه اي از آن چنگ بزند نجات پیدا می کند و هر که از آن تخلّف نماید به
دوزخ خواهد افتاد.
امیر مؤمنان علی علیه السلام از انتهاي مسجد از میان مردم، در حالی که عبایش را از زمین می کشید آمد و بالاي منبر رفت و
میان دو چشم فرزندش امام حسن علیه السلام را بوسید. آنگاه فرمود:
اي فرزند رسول خدا! تو حجّت خدا را بر این گروه تمام کردي، و طاعت خود را بر آنان لازم نمودي، واي بر کسی که با تو
( مخالفت نماید. ( 1
----------------------------------------
آمده است: حسین بن علوان گوید: « تفسیر فرات » 26 ) در / 950
پیشواي ششم، امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش علیه السلام از امام سجّاد علیه السلام نقل می نماید که:
شخصی در محفل علی علیه السلام برخاست و گفت: اي امیر مؤمنان! ما را از معناي مردم، اشباه مردم و نسناس آگاه فرما.
علی علیه السلام فرمود: فرزندم حسن! پاسخ او را بده.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم « مردم » پرسیدي؟منظور از « مردم » امام حسن علیه السلام متوجّه آن شخص شد و فرمود: از
است، چرا که خداوند متعال می فرماید:
. 358 ح 37 / -1 العدد القویّه: 31 ح 21 ، بحار الأنوار: 43
ص: 482
؛ (1) « ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ »
که مقصود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است و ما از او هستیم. « سپس از همان جایی که مردم کوچ کنند، کوچ کنید »
منظور از اشباه مردم، شیعیان ما هستند، آنان از ما و اشباه ما هستند.
پرسیدي؟ منظور از نسناس، بقیّه مردم هستند که خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید: « نسناس » و از
؛ (2) « إِنْ هُمْ إِلّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلًا »
(3) .« آنان همچون چهارپایان هستند بلکه از آنان گمراه ترند »
----------------------------------------
فائده: در برخی از کتب علماي امامیّه این دو بیتی به امام حسن مجتبی صلوات اللَّه علیه نسبت داده شده است:
أغن عن المخلوق بالخالق
تغن عن الکاذب بالصادق
واسترزق الرحمان من فضله
( فلیس غیر اللَّه من رازق ( 4
(اگر) از آفریده اي به سوي آفریدگار بی نیاز شوي در واقع از مخلوقی که به دروغ خود را غنی می داند به سوي آفریدگار
که به راستی غنی است، بی نیاز شده اي.
روزي را از فضل خداي مهربان بطلب؛ که جز خداوند متعال روزي دهنده اي نیست.
----------------------------------------------------
. -1 سوره بقره، آیه 199
. -2 سوره فرقان، آیه 44
. -3 تفسیر فرات: 64 ح 30
به امام حسین علیه السلام نسبت داده شده است. « مناقب خوارزمی: 147 » -4 این دو بیتی در کتاب
ص: 483
بخش